قسمت پنجاه و یکم (Episode 51)
در صحنهی اول قسط پنجاهويکم درامه میشنويم که اکرم خيلی جگرخون است، زيرا ساختن مکتب از جملهی آرمانهای خانم مرحومش بود. اکرم خان فکر میکند که ساختهشدن مکتب در قريه، خانم مرحومش را هميشه به يادش خواهد آورد… در صحنهی دوم میشنويم که حلميه کمی آزرده است، زيرا گلپری زغاله خميری را که وی نزدش آورده بود برايش نپخت. از جانب ديگر در صحنهی سوم میشنويم که نواب خان با هاجره در مورد ضرورت ازدواجِ دوبارهیِ اکرم خان صحبت میکند. در صحنهی چهارم متوجه میشويم که جوانان در مورد اينکه دلاورخان چطو يکی و يکباره آدم خوب شده و برای جميل کار پيدا میکند حيران مانده اند.